انار مامانی
سلام ستیلای من.دیروز عصر باهم رفتیم پارک.یه ریزه سرسره سوار شدی و بعدش بردمت که تاب سوار بشی و وقتی که نشستی روی تاب مگه پایین میومدی!زیر نور مستقیم خورشید خانوم لپ های تپلیت شده بودند عین انار قرمز.آخ که چقدر دلم مانار خواست!وااااااای بخولمت!؟؟! کلی بازی کردی و بعدش بابایی ازسرکار اومد اونجا دنبالمون و تو هم خودتو لوس کردی و آقای بادکنک فروش رو دیدی و رفتی با توپ و بادکنکاش بازی کردی!بابایی هم دلش نیومد دوباره یه توپ بادی دیگه برات خرید.اینبار توپت سرخ و سفید و آبیه!!! یه خبر خوب!فکر کنم به تازگی چند تا دوست اینترنتی پیدا کنم توی شهرمون!هم توی نی نی های شهر من چند تا گزینه دیدم و هم توی نظراتت پیغام گذاشتند.خوشحالم!امیدوارم دوستای ...
نویسنده :
مامان جونی*زی زی*
7:17