واژگان ستیلا
این روز ها شیرین زبونی می کنی.مامانی رو قشنگ می گی.به بابایی می گی باباجی.آب که می خوای قشنگ می گی آب اما قبلا فقط می گفتی آ!
هرکی هرچی ازت می خواد یه نه محکم می گی اما چون بله گفتن بلد نیستی اگه یه چیزی می خوام ازت و میخوای بله بگی سرتو به نشانه ی تاید پایین میاری و میگی نه!!!
علاقه ی زیادی به خوندن کتاب داری.منم مدام برات کتاب شعر می گیرم و اول برات می خونم بعد تو کتاب رو میزاری جلوتو با انگشت اشاره ی کوچولوت کتاب رو نشون می دی و یه چیزهایی زیر لب می خونی!آهنگ صدات مثل کتاب خوندن منه برات!
راستی وقتی من اسم بابایی می زنم توهم صداش می کنی .البته نه اینکه قشنگ مثل من بگیا نه،آهنگ صدات مثل منه!یاسین رو آسین می گی!
وقتی کلاغ پر بازی می کنیم بجای گفتن پر می گی ار.وقتی هم به ستیلا که پر نداره می رسیم یهویی می رقصی.خیلی باحاله!
ستیلا،سلطان قلبها سلام دختر نازم.دیروز بعد از مدتها گشتن و گشتن بالاخره یه کفش تابستونی خوشکل اندازه ی پاهای کوچولوت پیدا کردم و خریدم.البته کیف ستش رو ه داشت و خریدم و همونجا پات کردم و کیف هم دادم دستت.واااااااااااااای اگه بدونی چقدر خواستنی شده بودی!همه توی خیابون و هر فروشگاهی که می رفتیم می خواستن بخورنت،توی بلا هم همچین افاده میو مدی!!! قربونت بشم من،بعدا یه عکس می گیرم ازش میزارم تو پستت.ناناز بخولم! تا الان خواب بودی و الان بیدار شدی نازم.الان هم نشستی روی میز کامپیوتر و داری دفتر مامانی رو خط خطی می کنی.راستی اسم وبلاگتو از ستیلا شاهزاده کوچولوی من به ستیلا سلطان قلبها تغییر دادم.حالا شاید بعدا دوباره همون اسم قبلی رو گذاشتم!!! [موضوع : ] [ دوشنبه 10 تير 1392 ] [ 10:42 ] [ مامان جونی*زی زی* ] [ نظر بدهید ]