ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

زورگیری در پارک

سلام دلبنم.یادم رفته بود بنویسم که هفته ی گذشته مادر جون اومده بود اینجا پیش ما.یکی از همون روزها یی که مادر جون بود و با هم رفته بودیم پارک،تو و مادرجون رفتین که قدم بزنین و من نشسته بودم داشتم از شما فیلم می گرفتم که دیدم داری زورگیری می کنی.امروز که داشتم عکسها رو مرور می کردم حیفم اومد که ماجراشو برات ننویسم. گو در مسیر راهت دو تا دختر داشتند والیبال بازی می کردند که یهو توپشون میاد زیر پای تو و از تو اصرار و از اونها انکار که توپ رو آخرش تو صاحب شدی.*اصلا هر جا توپ می بینی شل می شی*!!! این هم عکسهای زورگیریت:                                                               در نهایت چون توپ مال تو نبود،خانمی کردی و ت...
14 اسفند 1392

ستیلا غذا می خورد

سلام دخمل نازم.دیشب فتو چینی درست کردم با یه کاسه ماست و گذاشتم جلوت و گفتم بخور!!!چون می خواستم برای مسابقه ی نی نی وبلاگ ازت عکس بگیرم.ماشالله تو هم تا میتونستی خوردی و ریخت و پاش کردی!این هم چند تا عکس از غذا خوردنت. و این هم عکسی که برای مسابقه ارسال کردم. ...
14 اسفند 1392

سرسره بازی_دوچرخه سواری

سلام ملوس مامان،دخمل لوس مامان.خوشکل و ناز مامان.الهی مامان فدات شم.چند هفته ای هست که برات سرسره خریدیم و تو راه به راه میری روش و سر میخوری پایین.وییییییییییییییییییژ!!! این هم یه عکس از سرسره بازی دخمل ناز مامان.   ...
14 اسفند 1392

اولین شب که روی تختت خوابیدی.

سلام عزیز دلم.دیشب برای اولین بار یک شب کامل رو روی تخت خوابیدی!!! اما من تا صبح هزار بار بیدار شدم خوابیدم بیدار شدم خوابیدم.... دوروبرت رو هم اینقدر متکا و بالش گذاشتم که نیفتی پایین!آخه تختت قبلا نوزاد نوجوان بود و چند وقتی هست که قسمت نوزادشو برداشتیم.آخه خودتو پرت می کردی پایین! ...
14 اسفند 1392

گوشواره ات گم شده!

ستیلا جونم باهم رفتیم خیابون و وقتی برگشتیم خونه.بعد از نیم ساعت که خواستم بهت شیر بدم متوجه شدم اویز گوشواره ات نیست.کل خونه و پارکینگ و کوچه رو گشتم اما پیدا نشد.دیگه دوباره نرفتم که خیابان رو بگردم!!!شاید رد بلا بوده.فدای سرت.میریم تعویض می کنیم ولی این دفعه آویز نمی خرم برات. عشقمی. 5/5/92 ...
14 اسفند 1392

ستیلا و ماشین برقی_اخم ستیلا

  چند روز پیش چون گلوم عفونتی شده بود رفتیم آمپول بزنم موقع برگشتن به خونه خیلی اتفاقی به بابایی گفتم بیا یه کم ستیلا رو سوار این ماشین برقی ها ی موزیکال کنیم ببنیم عکس العملش چیه؟!دختر نازم اول سوار نمیشدی بعد که سوار شدی دیگه پایین نمیومدی!!ولی معلوم بود خیلی خوشت اومده بود چون خیل با ژست فرمانشو می گرفتی و می خواستی راه ببریش. انشالله یه روز سوار ماشین واقعی خودت بشی!برای مامی بوق بزنیا!!!!   ...
14 اسفند 1392

زنده یاد علی

آفریده : 02/12/68 آرمیده : 31/01/91 این عکس دایی علی هستش.علی عزیزم هرگز هرگز هرگز از یادمون نخواهی رفت. روحت شاد و یادت گرامی. اللهم صلی علی محمد وآل محمد ...
14 اسفند 1392

سرت داد کشیدم ناراحتم...

سلام نفس مامانی.الهی قربونت برم امروز سرت داد کشیدم خیلی عذاب وجدان دارم.خدایا ازم راضی باش. از توی حمام پودر دستی رو برداشتی و همشو خالی کردی روی تختت.منم اومدم تمیزش کنم که تو هی میومدی توی دست و پام منم یه داد محکم و بلند کششیدم سرت و تو هم زدی زیر گریه.تو رو خدا از مامانی راضی باش.الان بهت شیر دادم و خوابیدی.البته قبلش هم کلی ادا در آوردم و کلی خندیدی و ازت پرسیدم مامانی رو دوست داری گفتی دوستت دالم!!! ستیلا بخداوندی خدا یک تار مو ازت کم بشه من می یرم. بازم ازت عذر خواهی می کنم نفس من.پریشب هم اومدی جای برنجی رو برداشتی و کلی برنج ریختی روی فرش و سرت داد کشیدم اما همون لحظه سرمو گرفت.تا صبح سر درد داشتم.عزیزم نمی دونم این چند روز چم ...
6 اسفند 1392

رقص....نماز...!!!!

سلام خوشکل طلای مامان. نمی دونم از چی برات بنویسم؟!!از شیطونیهای بامزه ات؟!از چرب زبونیهای بانمکت؟!یا از دم به دقیقه رقصدنات؟!یا شاید هم از الله الله (نماز)خوندنت؟!!  تازگیها مهره های تزئیینی رو بر می داری و میزاری دهانت و وقتی می گم توی دهانت نکن و یا بدش به من می گی نمی دم و می ری پشتم قایم می شی و مولوچ مولوچ می کنیش!!!آخه اونا سفت هستند و من می خوام بدونم چه مزه ای برات دارند!!!تازه می ترسم خدای نکرده بپره تو گلوت و من بدبخت بشم! اینقدر ناز حرف می زنی .من همیشه این سن بچه ها رو خیلی دوست داشتم که حرف می زنن اما اشتباهی!!!مثلا به پروانه میگی پر ماله! به گل می گی تول! می خوای بگی عمو زنجیر باف می گی عمو زنجی !کلی با این حرف...
4 اسفند 1392

امروز

امروز عصر گفتم یه سر بریم خونه بنیامین و بعدش ببرمت پارک.اما اول رفتیم پارک که کاش نمی رفتیم.آخه بعد از یه کم بازی بردمت روی صندلی پارک نشونمت که کلاهتو درست کنم.بعد اینکه کارم تموم شد گذاشتمت پایین که بری بازی کنی اما حواسم نبود که شاید از این طرف که تاب هست رد بشی که تو هم رد شدی و تاب خورد بهت و تو افتادی زمین و غش غش گریه کردی.خدا لعنتم کنه.تقصیر من بود.دورت بگردم یه ذره بینی ات قرمز شده اما خدا رو شکر به خیر گذشت.وای ستیلای من اگه یه چیزیت می شد چه می کردم من...خدایا اینو از من نگیر...راستی بعدش رفتیم خونه بنیامین اما خونه نبودند!!! امروز رو دوست نداشتم ...اما تورو تا حد جنون دوستت دارم دختر ناز و طلای من.راستی پریروز رفتیم النگوهاتو عو...
30 بهمن 1392