تو...
ناناز مامان تازگیها خیلی بلا شدی! عاشق این هستی که یکی بغلت کنه.همین که دراز می خوابونمت می خوای به زور و بلا از سر جات بلند بشی.گردنتو محکم میکشی سمت بالا.خیلی باحاله!از عکس گرفتن هم خوشت میاد"مثل خودم هم خوش عکسی"!!!
وای اگه عقلت می رسید و می دیدی چطوری دستتو می خوری و مالاچ مولوچ می کنی ؛غش میکردی. خیلی شیرین شدی مامانی.عاشقتم.
تو خیلی خوش خنده ای نازم.هرکی صدات می کنه ستیلا،بر می گردی سمت صدا و لبخند می زنی.مادر جون اخم کرد و بهت گفت ستیلا مگه تو دختر نیستی ،پس چرا برای همه میخندی؟ تو هم خیلی ملوس برگشتی نگاش کردی و خندیدی.وای آدم دلش می خواست بخوردت.هر روز که می گذره تو شیرینتر می شی.یه وقتایی بابایی میگه بچه اینقدر شیرینه؟ن اگه می دونستم زودتر بچه دار می شدم!!!
دوستت داریم عشقم.
میگم خدا حسابی بیکار بود که نشست و تو رو برامون درست کرد.بی نهایت زیبا هستی دخترم.فوق العاده دوست داشتنی هستی.تو مهر خورده ی خدا جون هستی عزیزم.انشالله چشم بد ازت دور باشه یگانه ی من.