تازگیها...
سلام دختر نازنینم.ستیلای مامان در چه حاله گلم؟
دخملی؟!!تو که اینهمه نازی چرا برای بابایی خیلی می خندی اما برای من کمتر می خندی؟؟!! نمی دونی من حسودیم میشه طناز مامانی؟
الهی مامان فدای خنده های زیبای تو بشه.بخند عزیزم ،تو نخندی ،کی بخنده؟
الان یاد گرفتی به اشیای دور و برت خیلی توجه می کنی و سعی می کنی بادست اونا رو لمس کنی.به جغجه ات زیاد توجه نداری اما به رنگهای شاد دور وبرت خیلی دقت می کنی ستیلای من.گاهی وقتا هم که بغلت می کنم موهامو می کشی.
دیشب انگشت اشاره ات رو نگاه کردی و یواش یواش آوردیش سمت صورتت و بجای اینکه بزاری توی دهانت زدی به لپت!من و بابایی هم برات خندیدیم البته نه اینکه مسخره ات کرده باشیما،کارت خنده دار بود گلم.
تازه،تازگیها هر کاری که داشته باشی مثلا اگه گرسنه باشی،خوابت بیاد و یا پوشکت خیلی خیس شده باشه با خوردن انگشتای کوچولوت به من می فهمونی!!!
عاشششششششقتم.