ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

ترس

1391/1/27 8:36
402 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر تن ناز من.صبح بخیر ستیلای من.دوستت دارم.

عزیزم من دیشب یه اتفاقی برام افتاد که باعث شد از زایمان بترسم.ماجرا از این قراره که عمه فاطی و شوهر عمه و صائب کوچولو اومدند خونمون.من دیشب موقع شام رفتم دیس رو بردارم که توش برنج بکشم،که نمی دونم چطور شد و این وسط از دستم در رفت و افتاد منم خواستم بگیرمش که وسط راه شکست و انگشت مخصوص حلقه ام بریده شد و مثل فواره ازش خون پاشید بیرون...

اون لحظه دردی نداشتم اما کم کم شروع کرد به سوز کردن و احساس درد کردم.به روی خودم نیاوردم که درد دارم اما موقع خواب یهو بغضم ترکید.بابایی گفت چیه عزیزم ؟چرا گریه می کنی؟منم دیگه نمی تونستم توی دلم نگه دارم و گفتم که چمه!راستش این که فقط یه انگشته،اینقدر درد داره وای به حال اینکه شکممو پاره کنن.اونوقت چی باید بکشم؟

باورکن من تا همین دیشب از زایمان نمی ترسیدم اما از دیشب یه دلهره ی عجیبی وجودمو گرفته.ترسیدم دلبندم.بابایی خیلی باهام حرف زد و سعی کرد آرومم کنه.گریه ام رو بند آورد اما باز هراسونم.

خدای من کمکم کن از این دلهره که از دیشب به دلم افتاده رها بشم.

http://روز بخیر دخترم ستیلای عزیزم سلام.یه خبر خوب دارم عروسکم!اگه گفتی چیه؟ الان بهت می گم.دایی علی اومده خونمون عزیزم! من دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم.هرکاری می کردم خوابم نمی برد.خلاصه نمی دونم چطور شد که خواب رفتم.ساعت حدود 10:30صبح بود که گوشی ام زنگ خورد.نگاه کردم دیدم دایی علی هستش.راستش اولش قلبم از ترس لرزید.آخه حال حاج خانم (مادربزرگ خودم) اصلا خوب نیست و فکر کردم علی زنگ زده که خبر بد بهم بده.اما خدارو شکر فقط گفت در رو باز کن!!! کلی ذوق کردم که اومده پیش ما. از دیروز هوا بهم ریخته شده!سرد شده و بارون می باره.البته من بارون رو خیلی دوست دارم اما یه چیزی بگم بخندی!اینقدر هوا سرده که آدم باید بخاری روشن کنه اما همه همسایه ها بخاریهاشونو جمع کردند و فقط من برنداشتم!! حالا صبحی همسایه لباسهاشو آورده بود که من جلوی بخاری براش خشک کنم.کلی باهم خندیدیم عزیزم.قربون خدا بشم که هر روز از زندگی ما آدمها رو یه رنگ می کنه. نفسم دوستت دارم. [موضوع : ] [ شنبه 26 فروردين 1391 ] [ 13:39 ] [ مامان جونی*زی زی* ] [ 2 نظر ]

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زهرا
28 فروردین 91 0:35
سلام مامانی لوس دستت که بی حس نبود بریده ولی وقتی زایمان کنی همچین بی حست می کنن که تا آخرش فقط به این فکر می کنی کی نی نی نازتو میبینی انشا الله به سلامتی فارق بشی
ماناز
28 فروردین 91 11:05
دوست خوبم سلام از حادثه ای که برایتان اتفاق افتاد متاسف شدم البته بیشتر به خاطر این که روحیه تان را از دست دادید وسبب میشود هم به خود وهم به نی نی اسیب برسانید گلم دوست داشتم پاسخ سوالتان را در این جا عرض کنم عمل سزارین وبعد از ان اگر شما اصولی را رعایت کنید نگرانی ندارد اول شما باید روحیه خود را بالا ببرید خیلی مهم است ترس استانه تحریکی شما را پایین می اورد وباعث میشود تحملتان به درد کم شود که قوی ترین مسکنها هم چاره ساز نخواهد بود مورد بعدی این که با پرستاران بخش همکاری کنید وبه توصیه های انها گوش دهید هر چند برایتان سخت باشد از قبیل مصرف مسکن وراه رفتن و ... حتما دربیمارستان یک همراه با تجربه داشته باشید نه این که خودش نا اگاه وترسو باشد تا به شما در امور خودتان ومخصوصا بچه داری کمک کند چون تا مدتها قادر نیستید به تنهایی بچه داری کنید یک ماه اول به هیچ عنوان سنگین بلند نکنیدوترجیحا تا یک سال خیلی مراقب باشید تا بخیه ها خوب جوش بخورد مصرف اناناس در روزهای اول ومخصوصا ده روز اول چون نفاخ است اذیتتان می کندهر چند سبب جوش خوردن میشود اما به اذیتش نمی ارزد همان راه رفتن اصولی کافی است حتما تا مدتی از توالت فرنگی استفاده کنید پس از حمام رفتن وبرداشتن پانسمان زخم روزی 3تا4 بار محل بخیه را با بتادین شستشو دهیدوبا گاز استریل خشک کنید دوست دارم ان حادثه را فراموش کنید چون ربطی به سزارین ندارد وبا روحیه قوی به خود ونی نی فکر کنید. اگر با هم راهنمایی خواستید خواهر کوچکتان در خدمتتان است ادرس وبلاگم : www.fatemehmahya.niniweblog.com من ماناز هستم
مامان آرتین
28 فروردین 91 19:16
سلام دوست عزیز. عجب اسم قشنگی واسه دخترتون گذاشتین. خوشحال میشم با هم دوست شیم
مامان امیر حسین
6 اردیبهشت 91 11:49
نترس عزیزم به این فکر کن که یه دخمل خوشگلو ناز می خای بیاری.به قشنگیاش فکر کن.به قول بابای امیرحسین از 1.1.1 ادما زاییدن.ما هم میزاییم.البته نمیدونم اگه خودش می خاست بزایه اینو میگفت یا نه! ضمنا من با همسرم میرم سونو و اون از مانیتور فیلم میگیره. بعد کلی میشینیم فیلمو می بینیم و کیف می کنیم و روحیه میگیریم. بعد شوهرم از فیلم عکس میگیره! عکساش تو وبلاگ هست.البته من خیلی کم حوصله ام ولی همسرم صبوره! شما هم یه صبور با خودت ببر.
الهام مامان آوینا
15 مرداد 91 16:17
سلام. من اطلاعاتتون را تو وبلاگ متولدین 1/7/90-1/7/91 ثبت کردم . ولی چون بقیه اطلاعاتتون را نداشتم ننوشتم. فقط ادرس وبلاگتون را گذاشتم. اگر دوست داشتید برید یه سر بزنید و تو قسمت نظرات بقیه اطلاعاتتون را بگذارید تا اضافه کنم... اینم ادرسمون http://ninihay90-91ha.niniweblog.com/
الهام مامان آوینا
15 مرداد 91 16:35
سلام عزیزم . از شنبه تا دوشنبه فراموش نشه وبلاگ کودک من به آوینا جون شماره 11 رای بدین مسابقه دوروی سکه میسی بازم پیش ما بیاین اینم ادرس وبلاگ کودک من http://koodakeman91.niniweblog.com/post170.php
مامان وندا
16 مرداد 91 17:14
سلام خانمی ، اصلا نترس من همیشه بخاطر ترس از زایمان قید نی نی دار شدن میزدم اما موقع زایمان به خدا توکل کردم و نفس عمیق هم چاره ساز شد با اینکه 15 ساعت درد کشیدم و آخرشم سزارین شدم ، تازه بعدشم خیلی راه نرفتم اما قابل تحمل بود و بخیه ها زود خوب شدن ، الانم همه چیز و فراموش کردم و باز میگم یه نی نی دیگه میخوام آخه واقعا بانمکن بسپار به خدا