تو چرا نمی خوابی؟؟!
سلام دلبندم.تو چرا دیشب نمی خوابیدی؟؟
دیروز عصر نمی خوابیدی ساعت ٦توی اون گرما گفتم سوار کالسکه ات کنم و ببرمت بیرون بلکه بخوابی،اما نخوابیدی.دیشب هم تا ٣ و نیم شب بیدار بودی.منم هی چرت میزدم و تو بیدارم می کردی!اصلا راحت نبودی!نمی دونم چرا!!!
الان خوابیدی عزیزم.ولی من از ٨ صبح بیدارم.خدا کنه امروز سردرد نگیرم.
شیطون بلای من! سلام عزیز دلم.اینقدر این روز ها شیطون بلا شدی که آدم می خواد بخوردت!دوتا توپ کوچولو داری که خیلی دوستشون داری.و یه توری توپ هست که همیشه دوست داری توپ کوچولوتو بندازی توش و بعد میری دم در وای می ایستی و بای بای می کنی.هروقت هم که نمی تونی توپتو بندازی توی توریش هی "ا " " ا " می گی!!!قبلا ؟آب رو می گفتی آ،بعد شد آب اما حالا که تشنه ات میشه میری کنار ظرفشویی و می گی مامی!مامی!آبی!و با انگشت اشاره ی کوچولو موچولوت به شیر و لیوانت اشاره می کنی.تازگیها بابایی رو ددی صدا میزنی!وقتی بهت میگم داداش رو صدا کن می ری دم در ورودی و میگی د د ! [موضوع : ] [ شنبه 22 تير 1392 ] [ 0:33 ] [ مامان جونی*زی زی* ] [ 2 نظر ] مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی