قربون دست وپای تو...
شاد شادشادم من
خوشحال خوشحالم من
شاد و مهربونم
واست آواز می خونم
ریزه ریزه ملوسک
داره ده تا عروسک
عروسکای ناز نازی
با دخترم میرن بازی
بوس، بوس، بوس کنیم
بچمونو لوس کنیم
بوس کنیم اون لپاشو
بوس کنیم اون پاهاشو
رفتیم خونه ی آرشا سلام عزیزم.صبح زیبای تابستونیت به خیر.الان تو خوابیدی ومن دارم این خاطه رو برات می نویسم.دیروز عصر رفتیم خونه ی آرشا.تو هم با اسباب بازیهای آرشا بازی می کردی البته هه رو از تو اتاق میاوردی توی هال و بعدش می رفتی سراغ یکی دیگه!!! آرشا هم که هنوز نمیتونه راه بره نشسته بود و نگاهت می کرد.همینکه نگاش می کردی و صداش می زدی ،می خندید.الهی تپلی منه دیگه.بهت می گفتم ستیلا آرشا رو ناز کن میومدی دستتو میذاشتی روی سرش.چند بار گفتم بوسش کن الکی سرتو میاوردی جلو!حالا بوس دادن رو خوب بلد نیستی.میرفتی بغلش می کردی.قربونت بشم که بچه ها رو دوست داری.وقتی من بغلش کرده بودم و گذاشتمش روی پام اومدی با زبون بی زبونی می واستی که بزارمش روی پای تو!فندق مامان. بعد بابایی اومد دنبالمون و توی مسیر برگشتن به خونه تو پیاده روی کردی و البته مغازه ای نبود که توش سرک نکشی.مثل خودم که همه ی مغازه هارو باید ور انداز کنم!این یکیت به من رفته!!! خلاصه خیلی می خواااااااااااااااامت ستیلا. [موضوع : ] [ پنجشنبه 13 تير 1392 ] [ 8:08 ] [ مامان جونی*زی زی* ] [ نظر بدهید ]
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی