ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

انتقال خاطرات ستیلا از بلاگفا به نی نی وبلاگ

1391/6/31 13:35
500 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم قبلا بعضی از خاطراتت رو از وبلاگت توی بلاگفا به این وبلاگت منتقل کرده بودم و حالا بقیشو انتقال میدم.

دی 1390

 

دی1390

سلام عزیز دل مامانی.خوبی گل گل من؟عزیزی اومده با عمو قاسم.البته فعلا خونه ئ عمه فاطی هستند و امشب یا فردا شب میان خونه ی ما.

نی نی جون جونی من!یه خبر تازه ی تازه!ماشین ما اومده.از نمایندگی زنگ زدند گفتند که می تونیم امروز ماشبن رو تحویل بگیریم اما بابایی میگه وایسته تا شوهر عمه شهروز هم بیاد و 4شنبه بره ماشین رو تحویل بگیرهم خوشحالم از اینکه بالاخره بعد از این همه پس انداز صاحب ماشین شدیم هم از اینکه پرایده ناراحتم!!!باز خدارو صدهزار مرتبه شکر.چون خیلی ها همین رو هم ندارند.

داره بارون می باره شر شر...

نی نی جونم.تلفن به دلیل بدهی قطع شده!زیاذ نیومده بود اما نمی دونم چرا بابایی پرداخت نکرده بوده.الان یه کوچولو عصبانی ام آخه بابایی که می دونه که من هر روز باید بهت سر بزنما!!!15/08/1390

 

سلام قند عسل مامانی.حالت خوبه شاخه نبات مامان؟!

نی نی جونم ببخش که خیلی وقته نیومدم بهت سر بزنم.عذرم موجه هستش.تلفن خونه قطعه.به سلامتی عزیزی و عمو قاسم رفتند شمال.اون شب که اومدند خونمون،تا 5شنبه موندند.بعدش بابایی 4شنبه ماشین رو تحویل گرفت.منم که 5شنبه صبح نوبت دکتر داشتم،رفتم دکتر و بهم دارو داد.گفتم می تونم پشت فرمان بشینم گفت موردی نداره و از این حرفها!!!

وقتی اومدم خونه،چون از شب قبل تصمیم گرفته بودیم که بریم خونه عمه فاطی،عزیزی و عمو و عمه و شوهر عمه و صائب همگی آماده شدند و راهی شدیم سمت خونه عمه فاطی.اما یه اتفاق زیبا این وسط افتاد و دسته جمعی رفتیم زیارت "امام زاده محمد(ع)"توی حصارک.نمی تونم بگم جات خالی چون تو هم با من بودی نفس مامانی!بعد از زیارت امام زاده یه سر هم رفتیم سر قبر روح الله داداشی.براش فاتحه خوندم.

*عزیزم، روح الله یکی از قویترین مردان ایران بود و وقتی خبر قتلش رو شنیده بودم خیلی براش گریه کرده بودم.روحش شاد*

بعد از زیارت ،یه چرخی هم توی بازار المهدی زدیم و از اون طرف رفتیم خونه ی عمو محمد که در واقع می شه عموی باباییت و بابای ابوالفضل.و من هم خیلی دوستش دارم چون خیلی با معرفته.بعد از اینکه  شام و میوه و چای خوردیم،عمه گفت بریم خونه ئ ما که بابایی گفت ما همینجا می مونیم و شما اگه خیلی اصرار دارید می رسونمتون.هرچند خونه هاشون فقط یه کوچه باهم فاصله داره!!

خلاصه اینطوری گذشت عزیزم.1390/08/26

عاشورا نمیرم شمال:

 

سلام رزگل من،عشق مامانی در چه حاله عزیزم؟

 

عزیز دلم دلم داره بالا میاد که نمی تونم به وبلاگ نی نی کوچولوی خودم سر بزنم اما یه خبر خوش بهت بدم که فردا پس فردا میرم مخابرات و تلفن رو وصل میکنم.اما یه خبر دیگه عزیزم و اون اینکه امسال برای اولین بار در عمرم قرار نیست برای دهه ئ محرم و تاسوعا و عاشورا برم مسجد محل خودمون!می پرسی چرا؟!

 

خب معلومه عزیزم،خانم دکتر گفت توصیه ئ من اینه که تو نری مسافرت و اگر خواستی بری باید با مسئولیت خودت بری.

 

و من هم که نمی خوام برای کوچولوی خودم اتفاقی بیفته "گوش شیطان کر"،واسه همین من شمال نمی رم ولی بابایی میره.منم اینجا تنها نمی مونم چون خاله سودابه و معین جونی هم نمی رن ،فقط شوهر خاله می ره.پس ما سه تا هستیم و بابایی و شوهر خاله میرن شمال.

 

عزیزم پریروز زنگ زدم به مادر جون و بهش گفتم :مامان،چند متر پارچه باید بگیرم واسه رو بالشی و ملحفه و از این چیزها واسه نی نی خوشملم!که بیکار هستم بدوزمش،که مادر جون پرید وسط حرفمو گفت من خریدم!

 

الهی بمیرم واسش،دلش طاقت نیاورد و با اینکه بهش گفته بودم لازم نیست تو چیزی بخری و خودم همه چیز میخرم،بازهم داره کم کم یه چیزایی رو میخره.دوستش دارم خیلی زیاد.

 

راستش دلم برای مامان و باباو داداشیهام تنگ شده،اما فکر کنم تا عید نتونم برم شمال.نمی دونم.تا قسمت چی باشه.

 

دل دل میکنم که ماه بعد رفتم دکتر،بهم بگه برو سونو بده تا ببینی نی نی ات پسره یا دختر!!!و من هم شروع کنم به لباسای رنگارنگی که از پشت ویترین مغازه ها مدام بهم چشمک می زنن!!!

 

نی نی جونم:

 

دوووووووووووووووستت دااااااااااااااااااااااااااارم

 

02/09/1391

تولد بنیامین:

 

 

 

سلام دردونه ی مامانی.خوبی عزیز دل من؟

 

خیلی دلم گرفته است.حوصله ئ هیچ کاری رو ندارم.امروز عصر تولد پسر همسایه بالایی ماست.اسمش بنیامین هستش و تازه رفته توی یک سالگی.اما من اصلا حال ندارم برم تولدش.صبح رفتم براش یه هدیه خریدم و دادم به مامانش و گفتم شاید من نتونم بیام.

 

کاش امشب که چشمامو می بندم و فردا صبحش که بیدار میشم خرداد1391 باشه و تو به دنیا اومده باشی!!!

 

عزیزم فکر کنم مامانی کم کم دارم سند دیوونگیمو امضا میکنم!!!آخه این چه ای کاشی بود که من از خدا خواستم؟؟!!خودمم توش موندم!

 

بی خیال!

 

03/09/1390

نوبت دکتر:

سلام گل گلی مامان.حالت خوبه عزیز دلم؟20آذر نوبت دکتر داشتم که من و خاله سودابه رفتیم.اینقدر هم هوا سوزناک و سرد بود که نگو!!!برای 27 آذر ماه گفت که حتما برم سونوگرافی البته نه برای تشخیص جنسیتت بلکه برای اینکه مطمئن بشیم تو سالمی.گفت اگه خوب وایستاده باشی تعیین جنسیت هم میشی عزیزم.پس امیدوارم که 3روز دیگه بفهمم که تو ناز دختری یا گل پسر.

 

 

عزیزم،عمو حسن و زن عمو و ماهک کوچولو با عمع فاطی و صائب بد اخلاق،پریشب اومده بودند اینجا.و دیشب هم رفتند کمال آباد خونه ئ عمه فاطی.می دونی چرا گفتم بد اخلاق؟!آخه یه دقیقه روی زمین ننشست و همیشه بغل مامانش بود.تازه بغل هیچکس دیگه هم نمی رفت.خیلی بد عادت شده.من این جور بچه ها رو دوست ندارم.البته تقصیر صائب کوچولو نیست،مامانش زیادی وسواس نشون می ده.

 

عزیزم ،نفسم،تو مثل صائب نباشیا و گرنه مامانی دق می کنم.آخه بابایی هم که روزها خونه نیست کمکم کنه ،خب شب هم که بیاد خسته است و نمی شه توقعی ازش داشت ،اونوقت من می مونم و تو!عزیز من بچه ئ خوبیه،مگه نه گلم؟!

 

ماهک خوش زبون هم که اینقدر زبون بازه که نگو.دخمل نازیه !اما مبلامو همه رو خودکاری کرده و زن عمو هم چیزی بهش نمی گفت.حالا اگه معین این کار رو می کرد،باباییت دعواش می کرد اما به ماهی کوچولو چیزی نگفت.منم چیزی نگفتم و گذاشتمش که شب باباییت اومد خونه خودش تمیزش کنه البته اگه پاک بشه!خونه خیلی بهم ریخته است اصلا باورت نمیشه نمی دونم از کجا شروع کنم که تمیزش بکنم.بابایی گفت کاریش نداشته باش تا شب خودش بیاد و مرتب کنه خونه رو.اما الکی میگه.می دونم که آخرش خودم باید تمیز کنم!!

 

نفسم،تورو خدا خوب وایستاده باشیا،دلم داره بالا میاد تا بدونم چی هستی تا زودتر برات لباسای ناز و کوچولو موچولو بخرم.

 

کاش زودتر این ماه سر بشه تا تلفن رو وصل کنم.دلم برای وبلاگت تنگ شده عزیزم.می بوسمت عشق من.24/09/1390

تورو دیدم نفس:

سلام عزیز دل مامانی.حالت خوبه عزیز دلم؟جات گرم و نرم هستش گلم؟

 

 

دیروز رفتم سونوگرافی،وقتی خانم دکتر داشت اینور و اونورت می کرد تا ببینه که سالمی یا نه،منم از یه مانیتور دیگه می دیدمت.چقدر کوچولویی ناز نازی من؟!!اینقدر ذوق کردم دیدمت!دست هاوپاها یه ذره بودند!الهی من فدای تو بشم نفسم.خدا رو شکر سالم و سرحال بودی.اما هرچی تلاش کریم که بفهمیم دخملی یا پسر ،مشخص نشد.گفت 20روز دیگه بیا که کوچولوت بزرگتر شده باشه اونوقت معلوم میشه ک چی هستی.

 

عزیزم امشب شب تولد بابایی هستش.می خوام عصر برم کیک بخرم و شام هم خاله سودابه اینا میان خونمون.خلاصه گفتم دور هم یه تولدت مبارک واسه باباییت بخونیم.28/09/1390

تولد بابایی:

 

 

سلام مامانی.خوبی یکی یک دونه ئ من؟

دیشب خاله و شوهرخاله و معین جون،شام خونه ی ما بودند.بعد از شام هم کیک تولد بابایی رو آوردیم و شمع 27سالگیشو روش گذاشتیم و براش تولدت مبارک خوندیم!

ایشاالله جشن 27سالگی تورو بگیرم عزیز دل من.نفس من.

بابایی نمی دونست من براش کیک خریدم و کلی سوپرایز شد.

نمی دونم چرا این روز ها اینقدر سردرد میگیرم عزیزم.دکترم می گفت حتما چشمات ضعیف تر شده،آخه من عینک می زنم،حوصله ندارم برم تا چشم پزشکی و یه چکاب بدم!!!فکر کن!

دیشب دایی علی پیام داده بود که هم سرما خورده و هم دندون درد عجیبی گرفته،امروز که بهش زنگ زدم گفت خیلی نسبت به دیروز بهتر شده.نیست این هم دندون عقلشه که بد در اومده،خیلی اذیتش میکنهفاز طرفی همون طرف صورتش بعد از تصادفش پلاتین داره،جراحیش هم خیلی دنگ و فنگ و خرج داره،واسه همین هی فس فس میکنه و نمی ره دکتر.

تازه راجب دندون خودم از دکترم پرسیم،گفت مانعی نداره که توی دوران حاملگی بخوای دندونتو درست کنی فقط نباید عکس بگیری.حالا ببینم چی میشه،دندونمو درست کنم.نصفش شکسته خیلی اذیتم میکنه.

29/09/1390

شب یلدا:

 

 سلام عزیز دل مامانی.حالت خوبه عزیزم؟من حالم خوب نیست،خیلی کمر درد دارم.امروز هم شکمم خیلی درد می کرد.الان هم همونطوری درد میکنه.امشب شب یلداست،چون حال و حوصله ئ غذا درست کردن رو ندارم به خاله گفتم اون هم گفت بعد از شام میان خونه ی ما.اما نیم ساعت پیش زنگ زد و گفت شوهر خاله افشین هنوز خونه نیومده و معلوم نیست که کی بیاد و تا شام بخوره و تا بیان اینجا ممکنه دیر بشه.واسه همین گفت منتظر نباشین.

حالم خوب نیست عزیزم.شب بخیر

29/09/1390

قم:

 

سلام عزیز دل مامانی.خوبی عشق من؟جات گرم و نرم هست،فدات بشم من؟

 

عزیز دلم،دیروز جمعه بود و من و بابایی و خاله سودابه و معین جون و شوهر خاله اهم رفتیم قم،زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها.نمی گم جات خالی بود چون تو هم با ما بودی!هوا سرد بود،و چون دیر از خونه را افتاده بودیم ،تا بخوایم زیارت کنیم و بیایم غذا بخوریم ساعت شد چهارو نیم بعدازظهر.

 

من و خاله که رفتیم زیارت،اینقدر شلوغ بود که من نتونستم برم زیارت،بخاطر تو گلم.آخه اینقدر هول می دادند همدیگر رو که می ترسیدم یه بلایی خدای نکرده سر تو بیاد.بخاطر همین من موندم توی محوطه و خاله رفت زیارت کرد.

 

بعدش هم که اینقدر سرد بود و به شب هم می خوردیم واسه همین جمکران نرفتیم.انشالله تا دفعه ی بعد.فقط توی مسیر یه کم سوهان خریدیم و من دوتا جانماز خریدم،یکی برای مادر جونی و یکی هم برای عزیزی. والبته یه دست بلوز و شلوار هم برای تو خریدم.خاله گفت رنگ سبز بردار و لی چون معین گفت آبی بردار منم رنگ آبیشو برداشتم برات.فکر میکنم یکساله که بشی اندازه ات باشه گل گل من.دلم داره بالا میاد و دوست دارم زودتر به دنیا بیای عزیز دلم.عاشقتم.

 

02/10/1390

طلسم شکست:

 

 سلام مل مل مامی!خوبی گل گلخونه ئ من؟

عزیزم بالاخره طلسم قطعی تلفن شکست!!هورا هورا.

دیروز بابایی از شرکت به صورت اینترنتی پول تلفن رو پرداخت و امروز ه من پرینت قبض پرداخت رو بردم مخابرات نشون دادم و گفتند که عصر وصل میشه.و اینطوری میشه که من و تو دوباره همدیگر رو توی وبلاگ نی نی من می بینیم عزیزی من.دیروز 15هزار پول توی کیفم بود،گفتم برم یه گوشواره بدلی برای خودم بخرم"آخه من عاشق بدلیجاتم عزیزم"،رفتم توی پاساژ دیدم که از شانسم مغازه بسته است.گفتم یه چرخی توی پاساژبزنم شاید صاحبش اومد و در مغازشو باز کرد که یهو چشمم به یه سیسمونی فروشی خورد!!گفتم حالا برم داخل ببینم چیا داره که رفت همانا و خریدن همانا!یه دونه سرهمی برات خریدم،ماه!اینقدر خوشم اومد ازش که نگو.رنگش سبز مایل به لیمویی هستش با سفید.یه پیشبند هم داره. از وقتی که آوردمش خونه،یه ریز گذاشتمش روی مبل و نگاش می کنم و نازش میکنم و نازت می دم.عسل مامان کی میای که لباس خوشکلاتو تنت کنم نفسی من!؟!

بووووووووووووووووس.

 

06/10/1390

سلام سلام:

سلام عزیز دل مامانی.وای نمی دونی الان چه حس خوبی دارم که دوباره دارم برات می نویسم.

 

 

خیلی از دوست جونی ها سراغمونو می گرفتند.

 

دوست جونی ها ببخشید دیر شد دیگه!!!تلفن قطع بود امروز وصل شد!!!

دماسنج:

 

سلام عزیز دل مامی،خوبی خوشکل من؟

 

صبح یه سر رفتم خیابان که یه کم قدم بزنم،داشتم بر می گشتم خونه،رفتم یه دماسنج واسه اتاقت گرفتم عزیزم.

 

خدا کنه این ماه که می رم سونو گرافی،مشخص بشه که چی هستی.می خوام فیلمت رو هم بگیرم که تا به دنیا اومدنت همش نگاهت کنم.عشق منی.٧/١٠/٩٠

دندون درد:

 

سلام نی نی جونی من.حالت خوبه مامانی؟

 

ببخش دیشب یه کم اذیت شدی،خیلی دندونم درد می کرد و از شدت درد شکمم هم درد گرفته بود.می فهمم که تو هم درد رو احساس می کنی عزیز دلم.امروز هم هیچی،فردا بابایی که از سر کار بیاد میریم دکتر.

 

من و بابایی خیلی دوستت داریم عزیز دل ما.٩/١٠/٩٠

١٦هفتگی:

 

سلام مامانی.خوشکل من در چه حاله؟

 

نی نی جونی من،برای اربعین امام حسین(ع) می رم شمال.حدود 4ماه هست که نرفتم شمال!بابایی منو می بره شمال بعد من یه هفته پیش مادر جونی می مونم و هفته ی بعد بابایی میاد دنبالم.

 

عصر هم که بابایی از سر کار که بیاد،می ریم خیابان و یه دوری می زنیم و یه سر هم پیش یه دندانپزشک می رم و میایم خونه.البته اگه بابایی جونی زود بیاد خونه و خسته نباشه.

 

نی نی جونی،روی صندلی یا مبل که می شینم شکمم درد میگیره!فقط باید دراز بکشم.اینقدر هم که دراز کشیدما،پاهام درد میکنه.بقول خاله سودابه که میگه حالا که چیزی نشده کمر درد و پا درد داری!کووووو تا نه ماهگی!

 

نی نی جونم،به حساب من امروز 16 هفته ات تموم شده.درواقع سه ماه و 22 روزه که به زندگی من و بابایی نشاط بخشیدی عزیز دل من.

 

تو با اومدنت شوق زندگی رو تو وجودمون بیشتر کردی و امیدوارم همیشه سلامت باشی گلم.

 

باورت می شه اونقدر که اوایل دوست داشتم بدونم که جنسیتت چیه ،الان اصلا برام مهم نیست!فقط از خدا می خوام که سلامت باشی و به سلامتی تا نه ماهگی رو بگذرونی و به دنیا بیای نفسم.

 

 ١٠/١٠/٩٠

کالسکه و...:

 

سلام دردونه ئ مامانی.خوبی ناز دونه ئ من؟

 

                                              شکلکهای جالب آروین

 

 

 

عسل من،دیروز که باباجونی از سرکار اومد خونه،باهم رفتیم خیابان و برات یه چیزایی خریدیم!!اگه گفتی!؟!

 

برات سرویس کالسکه خریدیم خوشکل من.مغز پسته ای و طوسی هستش.ساک،کالسکه،کریرو روروئک.مبارکت باشه عزیز دل من.عشق منی دیگه،البته بعد از بابایی!!!

 

baby pram sits up cries animated gif

 

تازه رفتیم یه جا صحبت کردیم که برات مینی واش هم بخریم که گفت فردا میاره.و قرار شد اگه آورد،زنگ بزنه که غروب بریم و بیاریمش خونه.تا لباسای کوچول موچولوی تو رو توش بشورم عسلم.

 

children holding hands playing game red rover animated gif١١/١٠/٩٠

دوستت دارم:

سلام بی نظیر من،خوبی دردونه ئ مامانی؟

 

عزیز دلم شکر خدا از وقتی که اومدی،نه ویار دارم و نه مشکل دیگه ای.فقط چند وقته که کمرم درد می کنه که اون فدای سرت،الان هم چند روزه که از دندون درد دارم هلاک می شم!Smiley

نی نی جونی!خب از خداجونی بخواه دندون درد مامانی رو از بین ببره دیگه!!!

دوستت دارم عشق من.

دوووووووووووووووووووووووووسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررممممممم١٣/١٠/٩٠

ای شیطون بلا:

سلام گل من،خوبی خوشکل من؟

 

 

ای نی نی شیطون!خوووووب شبها اذیتم می کنیا!دیشب که از شکم درد داشتم می مردم!به دنیا هم بیای اینقدر شیطونی بکنی،مامان دیوونه میشه ها!!

 

عشق منی گلم.نوکریتم می کنم تا کمبودی حس نکنی عزیزم.از مامی ناراحت نشی یه بار.غصه می خورما!

 

یه هفته دیگه مونده تا بریم شمال.ولی روزها اصلا نمی گذره.تازه پنجشنبه ی هفته ی دیگه نوبت دکتر هم دارم و باید سونو هم برم.که خدا کنه نشون بده تو دخملی یا پسر!!!

 

می بوسمت ماه من.١٥/١٠/٩٠

دل دل می کنم تا٥شنبه:

 

سلام یکی یک دونه ئ مامان.حالت خوبه عزیز دل من؟ جات راحته خوشکل من؟

 

نفس مامانی،دیروز رفتم چند تا وسیله ئ دیگه برات خریدم و بعدش رفتم خونه ئ خاله سودابه.

 

معین جون،توی درس خوندن خیلی تنبلی می کنه و فقط دوست داره بازی بکنه،خاله کم کم داشت عصبانی می شد!!!معین عاشق کتاب اطلس کشورهاست.حاضره تمام متن و نقشه و شکل پرچم های اطلس رو بنویسه و نقاشی کنه اما مشق ننویسه و این باعث می شه که از درس عقب بمونه.

 

هی بچه ئ ناز من!نبینم از این تنبلی ها داشته باشیا!!!

 

عسل من خیلی دوستت دارم.دل دل می کنم که 5شنبه بیاد و برم سونو که تورو ببینم!١٨/١٠/٩٠

فقط یک روز دیگه:

سلام عزیز دلم.

 

 

فقط یک روز دیگه مونده تا برم دکتر تا برام سونو بنویسه تا بدونم تو چی هستی.از هرطرف هم بهم زنگ می زنند و می پرسند که دکتر رفتم یا نه!!خیلی ها چشم انتظار تو اند عسل من.

 

می بوسمت عشق من.بوس

 

بابای٢١/١٠/٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سلام
7 بهمن 92 12:33
سلام خوبيد--کوچولوتون خيلي نازه ماشااللاه راستي براي کوچولوتون آلبوم خاطرات کودکان گرفتيد فروش جامع ترين آلبوم خاطرات کودکي و نوزادان از مشخصات اين آلبوم منحصر به فرد شما مي توانيدخاطرات کودک دلبند خود را از بدو تولد لحظه به لحظه ثبت نماييد از مشخصه هاي اين آلبوم ميتوان به شجره نامه پدر و مادر-محل عکس سونوگرافي-جشن سيسموني و هدايا- محل قرار دادن گواهي ولادت نوزاد-جشن نام گذاري-جدول قيمت ها در زمان تولد کودک--جدول واکسيناسيون کودک-تاريخچه درآمدن دندانها-شجره نامه پدر و مادر- آلبوم عکس و .... اشاره کرد ابعاد آلبوم30*22سانتي متر-وزن 840گرم- تعداد صفحات 72صفحه خاطرات و 7 صفحه آلبوم عکس با طراحي کاملا جديد ميباشد لطفا جهت کسب اطلاعات بيشتر و مشاهده محصولات ديگر شرکت به تک به سايت www.albomekhaterat.blogfa.com مراجعه بفرماييد www.albomekhaterat.blogfa.com www.albomekhaterat.blogfa.com www.albomekhaterat.blogfa.com 09376636021 تلفن ثبت سفارشات
95lMW0ELcd1goe5mlZhPJTTe_2u3xjuOAH79u-sWtDgYej3Y3XHs8XR46TiQtpERPPQdTVfbDodlGpUWzfsX9vXYhFdTA699QXBN0CgoQ_3bTSm2tFdKUBaahn93I1JhGI7aLgk1_r_YHc5DsOeKnA..
7 بهمن 92 12:33
توليد و پخش شورت هاي آموزشي کودک (پوشک اموزشي براي اولين بار در ايران شورت آموزشي کودک چيست؟ )) هرگاه بخواهيد به کودک آموزش دهيد موقع دستشويي به شما اطلاع دهد مي توان از اين پوشکهاي آموزشي استفاده کرد از مزاياي اين پوشک اين است که اگر کودک دستشوي خود را اعلام نکرد به هيچ عنوان نم پس نمي دهد و همچنين قابل شستشو و استفاده مجدد است يکي از روشهاي اموزش کودک عکسهاي روي پوشک وقتي کودک ادرار ميکنه کم کم محو ميشه و مادر مي تواند بگه به کودکش که ببين ...اين عکس دوستاته ...اسمشون چيه و ... بعد بگه که دوستات دوست ندارند تو توي اين شورته جيش کني اگه جيش کني کم کم ميروند . تو که دوست نداري دوستات بروند جاي ديگه ...دوست داري؟ من فکر ميکنم که خيلي راحت مي توني بچه را از پوشک پوشيدن با کمک اين پوشکها معاف کنيم فروش به صورت کلي و جزعي و ارسال رايگان به تمام نقاط کشور تلفن مرکز پخش 09376636021