ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

مرداد1390.آغاز وبلاگ نویسی ام برای تو توی بلاگفا

1391/1/20 14:38
373 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناز مامان!

 

خوبی گلم.امشب شب قدر هستش،من دعاهامو خوندم

از خدا خواستم همه ئ جوونا رو به راه راست هدایت کنه.از جمله دایی علی و عمو قاسم تورو!!!

 

چون چند وقته من بد خواب شدم،بابا جونی گفت دیگه نمیذارم بشینی پشت رایانه ات!و عصبانیه! وای وایی!بابایی دعوام کرد!ولی من بهش قول دادم بعد از ماه رمضون به حالت اولم برگردم و به موقع بخوابم.توهم مثل من باش نفس مامانی.باششششه؟!٢٩/٥/٩٠

 

 

سلام مامان!خوبی گل گل من؟

 

امشب شب جمعه است و چون بابایی فردا نمیره سر کار،بیداره!داره فیلم ترسناک نگاه میکنه!!وای وای!

منم اومدم که با تو حرف بزنم.

 

بهم قول بده هر وقت بابا خواست از این فیلما ببینه من و تو بیایم تو اتاقت و با هم حرف بزنیم،باشه؟ من عاشقتم نفسم ٢٨/٥/٩٠

 

نی نی جونم سلام.مامانی واسه تو داره رژیم میگیره ها!

 

امروز من ،معین و خاله رفتیم دکتر.برای جلسه سوم بودش،دکتر گفت خوبه چون توی ماه رمضان زیاد توقع ندارن که ماوزن کم کنیم.منم کلا از71کیلو و600گرم رسیدم به 69کیلو و50گرم!که دکترم گفت عالیه!!

 

حالا بیشتر سعی میکنم تا چند وقت دیگه به 57کیلو برسم که دکتر جون گفته وزن ایده آل منه!

 

بگذریم...

 

توی راه که داشتیم میرفتیم معین گفت: خاله اینقدر دوست دارم وقتی بزرگ شدم یه تریلی یا یه کامیون بخرم.من و خاله هم کلی خندیدیم.بعد بهش گفتم تو که میخواستی مهندس بشی؟ گفت نه ماشین بزرگ رو بیشتر دوست دارم.تا اون موقع  تریلی هست؟

 

ماهم با خنده گفتیم نه جمعشون میکنن!

خودش هم با ما واسه حرفی که زده بود خندید!!!

 

این روزها هوا خیلی گرمه گلم.امیدوارم سال بعد این موقع تو توی آغوشم باشی واز باتو بودن برات بنویسم عززززززززززززززیزم٢٧/٥/٩٠

 

 

 

 

از تنهایی خسته شدم.باباجون رفته سرکار.منم تنهام.هوا هم خیلی گرمه.نی نی جونم امروز یه کم دلم گرفته است عزیزم.کاش تو بودی ومنو از این تنهایی در می آوردی.زمان هم اینقدر دیر میگذره که نگوووووووووووووو!

 

خدا جونم میخوام دعا کنم هرچی زودتر یه نی نی خوشمل وتوپولو بهم بده.

آمین٢٤/٥/٩٠

 

سلام نی نی جونم!امروز عصر خاله و پسرخاله معین اومده بودن اینجا.معین میگفت:خاله زودتر نی نی رو بیار دیگه.من نی نی کوچولو خیلی دوست دارم!منم بهش قول دادم که هر چه زودتر واسش یه نی نی کوچولو بیارم،یعنی تورو گلم.

دیروز نشستم یه پیراهن بارداری بریدم،امروز هم نشستم ونصفش رو دوختم.پارچه اش از مکه اومده.

 

یادمه مادرجون همیشه که یکی یه لباس تازه تنش میکرد بهش میگفت الهی بچه ات روی این لباست جیش کنه!!!!!حالا که من دارم اینو میدوزم بقول مادرجون الهی توروش جیش کنی عزیزم!٢٣/٥/٩٠

 

 

الان باباجون خوابه!منم هرچی سعی کردم بخوابم نتونستم گلم.

امروز رفتم پیش دکتر.چون تصمیم داشتم که شهریور کم کم به مامانی تبدیل بشم،قرص فولیک اسید میخوردم.اما قبل از ماه رمضون تموم شد!رفتم به خانم دکتره گفتم بازم باید بخورم که نی نی ام سالم باشه؟

 

گفت خوردنش ضرر نداره وتا خود مامان شدنت باید بخوری.منم رفتم داروخونه وگرفتم.از امشب دوباره خوردن فولیک اسید رو شروع کردم.فقط بخاطر تو فرشته ئ من.

کاش زودتر زمان بگذره وتورو توی وجودم حس کنم گلکم.٢٣/٥/٩٠

 

 

سلام عزیزم.مامانی بعد از اینکه سحری خوردم ونمازمو خوندم خوابم برد.آخه دیگه هیج جارو نمیدیدم بس که خوابم میومد.

 

اما حالا بیدارم.من و بابایی دوتا اسم انتخاب کردیم ،یه دخترونه یه پسرونه!

اگه خدا خواست و پسر شدی اسمتو میذاریم"اهورا" واگه دختر باشی اسمتو میذاریم "ارنواز".

 

البته روی اسم دختر باید بیشتر فکر کنم ولی دوسش دارم.

 

وای که چقدر دوست دارم زودتر بیای.٢٢/٥/٩٠

 

 

نی نی جونم الان بابایی خوابیده،چون قراره فردا صبح زود بره سر کار.من چند بار رفتم بوسش کردم واومدم و اینجا نشستم دارم برات مینویسم.یه لحظه وایستا...

رفتم دوباره بوسش کردمو اومدم.

 

میدونی گلم؛مارابطمون خیلی عاشقانه است.تو هم باید ازما یاد بگیری،باشه؟!

 

راستش خوابم نمیبره.میترسم وقتی هم که تو رو باردار شدم باز بدخواب باشم.اونوقت میدونی چقدر روی تو تاثیر میذاره؟!

 

اما نه،ماه رمضون که تموم بشه یه بار دیگه میرم چکاب میشم وهمه ی سوالاتی که تو ذهنم هستند رو از دکترم میپرسم.

 

 

 

مامانی فدات شم ؛وقتی به دنیا اومدی نبینم تا این موقع بیدار باشیا!!!

 

کلی شعر و داستان ولالایی پیدا کردم و دارم سعی میکنم بعضیهاشو حفظ کنم که وقتی به دنیا اومدی برات بخونمشون.دوست دارم بهترین مامانی دنیا بشم.

میدونی باباجون همش بهم چی میگه؟میگه همه از تربیت بچه ات تعجب میکنن چون تو خیلی صبوری پس میتونی یه بچه رو خوب تربیت کنی! به من میگفتا گلم!!!٢٢/٥/٩٠

 

 

بمن و بابایی هنوز برایارداری اقدام نکردیم.قراره ماه بعد که ماه رمضون هم تموم شد کم کم اقدام کنیم!من اینقدر ذوق دارم که واسه بچه ی بوجود نیومده ام رفتم خرید کردم!!!

واسه نی نی ام جوراب خریدم.برات آویز تخت خریدم.من اینقدر دوستت خواهم داشت نی نی جونم.

تازه یه دست لباس هم برات خریدم عزیزم.

 

اگه دست مامانی باشه کل سیسمونیتو همین الان میخریدم اما بابایی میگه باید حداقل ۵ماه حامله باشی که بخوای واسه نی نی مون چیز میز بخری!راست میگه خب!!تا اون موقع جنسیتت هم مشخص شده اون وقت با خیال راحت میرم خرید.دوست دارم هرچی تو دنیاست به پات بریزم.هی نی نی جونم! فردا پس فردا بزرگ شدی پر توقع نباشیا! همیشه به وضع مامان وبابا نگاه کن و به اندازه ی قدمهات گام بردار.خودم یادت میدم عزیز دلم.٢٢/٥/٩٠

 

 

از اینکه فکر میکنم قراره یه روزی مامان بشم یه حس عجیب وشادی دارم!گاهی وقتا شوهرم نازم میکنه که تومیخوای مامان بشی؟! و من کلی ذوق میکنم!!

 

تصمیم گرفتم این وبلاگ رو راه بندازم که هم بتونم توی تموم لحظه های فکر مادر شدن ،خاطرات و حال احوالمو توش بنویسم هم اینکه بتونم از مامانای دیگه کمک وراهنمایی بخوام.

در واقع خوشحالم!٢٦/٥/٩٠

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)