کالسکه
سلام.دخمل نازم.الان مثل یه فرشته کوچولو توی تخت خوابیدی.ولی مثل اینکه لولو میاد توی خوابتو و اذیتت می کنه.چون بغض میکنی و از خواب می پری و دوباره می خوابی!
ملوس خانمی خیلی دوستت دارم.دودقیقه بخواب تا مامانی وبلاگتو بروز کنه.چقدر با یه دست تایپ کنم و با دست دیگه تابت بدم خوشکل خانوم؟
این بابایی.شما لج منو الان 2هفته است درآورده.هرچی بهش میگم این کالسکه ی ستیلا رو ببر توی پارکینگ بزار بروی خودش نمیاره و میگه ماشین دخترمو می دزدند!!میگم خب مرد من ببرش توی انباری بزار باز امروز و فردا میکنه.منم نشستم توی خونه و بچه بغل خیلی سختمه که حتی تا سر کوچه برم. تو بگو چیکار کنم دخملم؟
باید یه تصمیم جدی بگیرم.اگه امشب بردش پایین که برد ولی اگه نبردش خودم کمر می بندم و فردا می برم.آخه سنگینه منم کمرم درد میکنه که تاحالا نبردمش وگرنه من واسه اینجور کارها هرگز منتظر بابایی نمی موندم که!!!
حالا بعد میگم که بردش یا نه.
امروز عصر تو خواب بودی و من داشتم پیامهای گوشیمو چک می کردم که از یه پیامک خوشم اومد داشتم ویرایشش می کردم که بفرستم برای دایی علی.تازه یادم اومد که دایی علی فوت شده.اینقدر گریه کردم...بعدش فرستادمش برای دایی کامران.
خدا رحمتش کنه.