مهر1390
سلام نی نی من.خوبی عزیزم.از این به بعد باید بگم " جات راحته؟ خوش میگذره؟ "
خلاصه بعد از اینکه من بابایی این همه همدیگر رو دوست داشتیم خدا جونی گفت نمیشه که من شاگردای خوبی توی درس عاشقی دارم و بهشون یه جایزه ندم،نامردیه!!باید یه جایزه ی عالی و بینظیر بهشون بدم تا بازهم درسشونو خوب بخونن.
این شد که خداجونی تصمیم گرفت چی بده و چی نده...که تورو داد به ما.
هووووووووووووووووووووووووووووورا
هوووووووووووووووووووووووووورا
هووووووووووووووووووووووووورا
من و بابایی هم بخاطر جایزه به این خوبی از خداجون متشکریم و قول می دیم بهترین مامان و بابای ممکن برات باشیم.
دیروز صبح رفتم آزمایش خون دادم(دستم درد گرفت)!!عصر رفتم جواب آزمایش رو گرفتم و فکر کن چی شد...
خانم پرستاره گفت مبارکه!
عزیزم اومدنت مبارکه.١٠/٧/١٣٩٠