تولد یک سالگیت مبارک
سلام دختر زیبای من.
تولدت شد.روزها می گذرند و بابایی تلفن رو وصل نمی کنه تا من خاطراتت رو توی وبلاگت بروز کنم!
برات تولد گرفتم.البته جشن نبود.چون نه من دل و دماغ برپایی جشن رو داشتم و دیگه اینکه 5 خرداد وفات حضرت زینب بود.فقط می خواستم دور هم باشیم.آرشا و بنیامین و محیا و داداشی با ماماناشون مهمونای ما بودند.میوه و کیک و تنقلات هم گرفتیم که دور همی حالشو ببریم!!!
کارتهای دعوتی که خودم درست کردم.
این هم کیک تولدت عزیزم:
عکس بالا:ستیلا-معین
عکس بالا :ستیلا-آرشا-بنیامین
برای گیفت هم خودم جعبه کادوهای صورتی رو درست کردم و داخل هرکدوم رو با پوشال زرد تزیین کرده و یک عروسک آهنربایی داخل هرکدومشون گذاشتم.
من و بابایی برای هدیه تولدت یه پلاک و زنجیر طلا برات خریدیم که تا همیشه باهات بمونه و یاشه دختر نازم.5/3/1392
عسل مامان! هشتم خرداد رفتیم واکسن یک سالگیت رو زدی.قربونت بشم که با خنده هات دل همه رو میییییییییییبری!توی درمانگاه ساعت نه صبح برای همه می خندیدی.حتی وقتی واکسن زدند بهت زیاد گریه نکردی و بعد از نیم ساعت دوباره شدی همون ستیلا خانم خندون همیشگی!عمه فاطی و شوهر و پسرش هم خونه ی ما بودند اما درمانگاه نیومدند!!!8/3/1392