رفتیم امامزاده اسماعیل(ع)
امروز به اتفاق خاله و داداشی و یکی از دوستای خاله رفتیم امامزاده اسماعیل علیه السلام.من یه جعبه شیرینی نذر داشتم از طرفی دوم اسفند تولد دایی علی هستش گفتم بریم و در جوار امامزاده از علی و دیگر امواتمون یاد کنیم.وقتی توی حرم نشسته بودیم تو هم مثل یه خانم باوقار و ناز کوچولو تا آخر دعا و نیایشمون پیش ما چمپاتمه زدی و نشستی.قربون خانومیت بشم.قرص مسکن من!!!وقتی که داشتیم میومدیم بیرون از صحن من یه لحظه دستتو ول کردم که چادر رو بزارم توی سبد که دیدم یه خانومه دستتو گرفته و بهت می گه بیا بریم تو هم با بی میلی داری باهاش می ری اما حرف نمیزنی و منو صدا نمی کنی.یه لحظه مو به تنم سیخ شد و کمرمو گرفت!اما گویا خانومه می خواسته فقط ببینه تو باهاش می ری یا نه!!یه اخمی بهش کردم تورو بغل کردم.گفت مواظب باش!!! وای خدایا چرا اینطوری می کنی بامن آخه!؟من شدم مایه ی سرگرمی تو خداجونم؟؟؟!!!
راستی دم ظهری هم بردمت پارک.یه چند تا عکس هم گرفتم که میزارم برات.میبوسمت ناناز من.اینجا نشستی و تا گفتم ستیلا مامان نگاه کن برام قیافه گرفتی.خوشتیپ خانوم!!!