ستیلاستیلا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

♥ هر دم و بازدم من♥

ستیلا به معنی پاکدامن و بانوی بزرگوار یکی از القاب حضرت مریم سلام الله علیها می باشد

واژگان ستیلا -ماه مهر

سپدا یعنی سپیده کلیلیلی یعنی کلید آشتا یعنی آشغال دستت دا یعنی دستت درد نکنه پایی یعنی پایین بالا رو قشنگ می گی عما یعنی عمه دایی و عمو رو قشنگ می گی خالا یعنی خاله ماه مهر1392 ...
18 دی 1392

چشم و ابرو میای برام؟!!

عزیز دلم خیلی ناناز شدی،جیگمل  من.یه وقتایی که به یه وسیله دست می زنی که نباید دست بزنی ،دست می زنی،بهت محکم می گم نه!بعدش چشمامو جمع می کنم و یه ریزه اخم می کنم.توی شیطون بلای ناز هم یه وقتایی که می خوای به یه چیزهایی  دست بزنی ،پیشاپیش نگام می کنی و چشم و ابرو میای برام!!! و می گی نه!!!که من چیزی بهت نگم و تو کارتو بکنی!!! بلا بلا طلا طلا 08..07..1392   ...
18 دی 1392

پنجمین مروارید

سلام سلام دختر ناز و قشنگ من. مژده بده که بالاخره بعد از یک هفته رنج و تحمل اسهال و زخمی شدن،مروارید قشنگ صدف دهانت در اومده!سمت چپ،بالا.دندون دوم.مبارکت باشه عزیز دلم. این چند وقته که اسهال گرفته بودی توی خونه بدون پوشک نگهت می داشتم.اما تو اول جیش می کنی بعد داد می زنی مامانی،جیش!خونه زندگیمو نجس کردی!!!منم زیاد ترتیب اثر نمی دم.آخه تا ده 15 روز دیگه اساس کشی می کنیم و فرشها رو می دم که بشورن. دارم از پوشک گرفتن طی 3 روز رو امتحان می کنم.همه کار کردم اما اول جیش و پی پی می کنی بعد میگی!!!انشالله به زودی اول بگی و بعد کاهاتو بکنی!! ...
5 شهريور 1392

امروز

سلام عزیز دلم.امروز ساعت 7و نیم صبح بیدار شدی.فکر کن چه روزی داشتیم امروز.همش نق!همش ناز! الهی مامی فدات شم.دورت بگردم.پیام دادم به خاله گفتم ناهار بیاین اینجا،اما گفت من باقالی پلو باگوشت گذاشتم شما بیاین اینجا.خلاصه منم کارهامو کردم و از اونجایی که عاشق غذاهای خوشمزه هستم رفتیم سمت خونه ی خاله... اما قبلش رفتیم یه لباس فروشی و یه لباس خوشکل و ماه برات خریدم.وقتی رفتیم خونه خاله تنت کردم،کوچیک بود!!بزرگ شدیا!!!عزی------------زم. اینقدر خونه خاله رقصیدی!ناهار درست حسابی نخوردیريا،عصر بهت بادام دادم پرید توی گلوت داشت خفه می شدی،از ترس مردیم و زنده شدیم.بعد از اینکه حالت سر جاش اومد ازت پرسیدم ستیلا ساعت چنده؟گفتی ده!ما خیالمون راحت شد ...
31 مرداد 1392

دیروز

سلام دختر زیبای من.دیروز عصر مریم جون زنگ زد گفت بریم پارک ،منم دیدم تو بی حوصله ای گفتم باشه میایم که ستیلا هم یه هوا عوض کنه.رفتیم ،آرشا رو دیدیم.دندون در آورده تپلی من! توی پارک داشتی بازی می کردی که یهویی پسر عمه عزیز و خانومشو دختر شیطونش نفیسه رو دیدیم.کلی بازی کردی و با نفیسه بازی کردی.بعدش خداحافظی کردیم و با مریم جون و آرشا و دختر عمه اش ثنا کوچولو رفتیم خیابان که مثلا برات لباس بخرم.اما یا خیلی گرون بود یا کوچیک بودن برات یا من خوشم نمی اومد!!!یه جا که رفتیم لباس پرو کنی،لباسه خوب رفت تو تنت اما مگه در میومد!ترس برم داشته بود که اگه در نیاد چه کنم اما به زور درش آوردم.آخرشم هیچی نخریدیم!!! ...
29 مرداد 1392

امامزاده اسماعیل(ع)

سلام عزیز دلم.دیروز عصر با هم رفتیم شهریار.هفته ی گذشته که گلوم بدجور درد می کرد نذر کرده بودم اگه چیز مهمی نباشه یه سر با دختر گلم برم امامزاده اسماعیل.دیروز خدا رو شکر قسمت شد و ساعت 5و نیم عصر راهی شدیم!انتهای خیابان ولی عصر پیاده شدیم.از همون اول توی همه ی مغازه ها رفتی وقتی هم خسته می شدی بهت می گفتم ستیلا بیا بغلت کنم داد می زدی نه!اما خودت می رفتی جلوی مغازه ا که یه سکوی بلند هست،همونجا می نشستی و نگاهم می کردی و مخندیدی.الهی قربونت بشم من. مسیر نیم ساعته رو ما در عرض دوساعت گذروندیم.تا اینکه بابایی زنگ زد که اومده شهریار،بعد همو پیدا کردیم.تو هم از ذوق دیدن بابایی دویدی و دویدی تا اینکه افتادی زمین.من میخکوب شده بودم.لپ خوشکلت کبود...
25 مرداد 1392

بوسه هات!

عزیز دلم سلام.نفس مامان جونی تازگیها یه کار جدیید یاد گرفتی! هرچی رو که می خوای برداری اولش میای چند تا بوس میدی به مامان بعد یواشکی گردنتو کج می کنی و می ری اون رو بر میداری و دوباره میای لباتو غنچه می کنی مزاری رو لب مامانی و بوس میکنی.آی الهی مامان جون فدای تو بشم عزیزم. مثلا امروز داشتم یه سرافون برای خودم میدوختم که با اصرار بیش از حدت تو رو هم نشندم روی میز چرخ خیاطی ام.دیدم هی لباتو غنچه می کنی و بوس میدی!پیش خودم فکر کردم حتما یه چیزی می خوای!که حدسم درست از آب در اومد.بشکاف رو می خواستی.وقتی هم برش داشتی یه بوس دیگه دادی بهم.بوس بوس بوس نفسم.
21 مرداد 1392

تو وکارهایت!

دوتا دستای کوچولوتو به هم میرسونی و بعد کف دستتو رو به بالا باز می کنی و میگی نیسسس یعنی نیست! میگم دختر مامان کیه؟با کف دست کوچولوت می زنی به سینه ات.یعنی من!   راه به راه اخم میکنی و می گم ستیلای من اخم نکن ،بخند! اون لبای خوشکلتو باز می کنی می گی هاها هاها !  همین که در باز می شه می گی د----لام . دلام یعنی سلام! عاشق کلید هستی.دستمو می کشی با مامای مامانی گفتن منو می بری سمت جاکلیدی و کلید رو نشونم میدی و میگی این این. بهت میدمش و با اینکه دستت به قفل در نمی رسه روی در تلاش می کنی کلید بندازی و بازش کنی.بعد که خسته می شی میندازیش زمین و می دویی میری با یه چیز دیگه بازی میکنی.  از هرچی که م...
18 مرداد 1392